مشقت و محنت دیده. زحمت کشیده. صدمه و آسیب دیده. سختی و تعب آزموده: چنین گفت رستم که ای مهتران جهان دیده و رنج برده سران. فردوسی. - رنج نابرده، زحمت نکشیده. مشقت و تعب ندیده. سختی و محنت نیازموده: چرا اسب در خوید بگذاشتی بر رنج نابرده برداشتی. فردوسی. - نابرده رنج. رجوع به ترکیب قبل شود: به رنج اندر است ای خردمند گنج نیابد کسی گنج، نابرده رنج. فردوسی. نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. سعدی
مشقت و محنت دیده. زحمت کشیده. صدمه و آسیب دیده. سختی و تعب آزموده: چنین گفت رستم که ای مهتران جهان دیده و رنج برده سران. فردوسی. - رنج نابرده، زحمت نکشیده. مشقت و تعب ندیده. سختی و محنت نیازموده: چرا اسب در خوید بگذاشتی بر رنج نابرده برداشتی. فردوسی. - نابرده رنج. رجوع به ترکیب قبل شود: به رنج اندر است ای خردمند گنج نیابد کسی گنج، نابرده رنج. فردوسی. نابرده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. سعدی
سپاهی که پنج فوج داشته باشد و به عربی آن را خمیس گویند. مقدمه، قلب، میمنه، میسره و ساقه، و کوهه بمعنی کوه و حمله و موج بزرگ و سیلاب آمده و همه اینجا مناسب اند. (آنندراج)
سپاهی که پنج فوج داشته باشد و به عربی آن را خمیس گویند. مقدمه، قلب، میمنه، میسره و ساقه، و کوهه بمعنی کوه و حمله و موج بزرگ و سیلاب آمده و همه اینجا مناسب اند. (آنندراج)
یک دسته از اسامی ایرانیان با کلمه بوخت ازفعل بوختن و بختن که در پهلوی بمعنی نجات دادن و رهانیدن است ترکیب شده است مثل سه بوخت (بخت) یعنی هومت هوخت هورشت (پندار نیک گفتار نیک کردار نیک) نجات داد. پنج بوخت یعنی اهنود اشتود اسپنتمد و هوخشتر و هشتواشت (پنج گاتها) نجات داد. همچنین است ماه بوخت و یزدان بوخت (یشتها تفسیر و تألیف پورداود ج 1 ص 77)
یک دسته از اسامی ایرانیان با کلمه بوخت ازفعل بوختن و بختن که در پهلوی بمعنی نجات دادن و رهانیدن است ترکیب شده است مثل سه بوخت (بُخت) یعنی هومت هوخت هورشت (پندار نیک گفتار نیک کردار نیک) نجات داد. پنج بوخت یعنی اهنود اشتود اسپنتمد و هوخشتر و هشتواشت (پنج گاتها) نجات داد. همچنین است ماه بوخت و یزدان بوخت (یشتها تفسیر و تألیف پورداود ج 1 ص 77)
کنایه از مدت اندک باشد: این پنج روزه مدت ایام آدمی آزار مردمان نکند جز مغفلی. سعدی. ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روزه دریابی. سعدی. - امثال: هر کسی پنج روزه نوبت اوست. - پنج روزۀ دنیا، کنایه است از مدت عمر
کنایه از مدت اندک باشد: این پنج روزه مدت ایام آدمی آزار مردمان نکند جز مغفلی. سعدی. ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روزه دریابی. سعدی. - امثال: هر کسی پنج روزه نوبت اوست. - پنج روزۀ دنیا، کنایه است از مدت عمر
پنج دیه خمس قری. در نزهه القلوب حمدالله مستوفی (ص 159) آمده است: مروالرود از اقلیم چهارم است طولش ازجزایر خالدات ضر و عرض از خط استوا لوک از قصبات آن پنج دیه بوده که سلطان ملکشاه ساخت. دور باروش پنج هزار گام است و گرمسیر است اما هوای درست دارد و آبی گوارنده و اکثر اوقات آنجا ارزانی بود و از میوه هاش انگور و خربزه سخت نیکوست چند پاره دیه از توابع آن است - انتهی. مرحوم علامۀ قزوینی گوید: پنجده ناحیۀمعروفی بوده است در خراسان از نواحی شهر مروالرود (بالامرغاب امروزی) و در نسبت به آن بنجدیهی و فنجدیهی و بندهی (پندهی، پنجدهی) همه این صور استعمال شده است. (معجم البلدان) و اکنون نیز نام قریۀ پنج ده درنقشه های مبسوط بر لب رود مرغاب در خاک روسیه بکلی نزدیک سرحد شمالی افغانستان اندکی در شمال غربی قصبۀبالامرغاب دیده میشود. (شدالازار تألیف معین الدین ابوالقاسم جنید ص 416 حاشیۀ (2) بقلم علامۀ قزوینی)
پنج دیه خمس قُری. در نزهه القلوب حمدالله مستوفی (ص 159) آمده است: مروالرود از اقلیم چهارم است طولش ازجزایر خالدات ضر و عرض از خط استوا لوک از قصبات آن پنج دیه بوده که سلطان ملکشاه ساخت. دور باروش پنج هزار گام است و گرمسیر است اما هوای درست دارد و آبی گوارنده و اکثر اوقات آنجا ارزانی بود و از میوه هاش انگور و خربزه سخت نیکوست چند پاره دیه از توابع آن است - انتهی. مرحوم علامۀ قزوینی گوید: پنجده ناحیۀمعروفی بوده است در خراسان از نواحی شهر مروالرود (بالامرغاب امروزی) و در نسبت به آن بنجدیهی و فنجدیهی و بندهی (پندهی، پنجدهی) همه این صور استعمال شده است. (معجم البلدان) و اکنون نیز نام قریۀ پنج ده درنقشه های مبسوط بر لب رود مرغاب در خاک روسیه بکلی نزدیک سرحد شمالی افغانستان اندکی در شمال غربی قصبۀبالامرغاب دیده میشود. (شدالازار تألیف معین الدین ابوالقاسم جنید ص 416 حاشیۀ (2) بقلم علامۀ قزوینی)